در عشق تو از بس که خروش آورديم درياي سپهر را به جوش آورديم چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت رفتيم و زبانهاي خموش آورديم مختارنامه عطار ———————————- اندر دل من بدين عياني که تويي وز ديده من بدين نهاني که تويي وصاف ترا وصف نداند کردن تو خود به صفات خود چناني که تويي خواجه عبدالله انصاري ———————————- مي خور که به زير گل بسي خواهي خفت بي مونس و بي رفيق و بي همدم و جفت زنهار به کس مگو تو اين راز نهفت هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت ———————————- الله به فرياد من بي کس رس فضل و کرمت يار من بي کس بس هر کسي به کسي و حضرتي مينازد جز حضرت تو ندارد اين بي کس کس ———————————- اي عشق مرا به شطّ خون خواهي بُرد چون قيس به وادي جنون خواهي بُرد فرهاد صفت در آرزويي شيرين دنبال خودت به بيستون خواهي بُرد ———————————- من درد تو را ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم از دوست به يادگار دردي دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم ———————————- اي کـــاش دلـــم اســيـــر و بــيـمار نبود در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود من عاشق واو زعشق من بي خـبر است اي کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود ———————————- چون عود نبود چوب بيد آوردم روي سيه و موي سپيد اوردم خود فرمودي که نا اميدي کفر است فرمان تو بردم و اميد آوردم خواجه عبدالله انصاري ———————————- در مذهب عاشقان قرار دگر است وين باده ناب را خمار دگر است هر علم که در مدرسه حاصل گردد کار دگر است و عشق کار دگر است ———————————- اي جمله بي کسان عالم را کس يک جو کرمت تمام عالم را بس من بي کسم و تو بي کسان را ياري يارب تو به فرياد من بي کس رس ———————————- من مانده ام و شعر سرودن بي تو از خواب غزل پلک گشودن بي تو ———————————- در بستر بي رحمي و خون زاده شدم از اول عمر با جنون زاده شدم خاکستريم .دست خودم نيست عزيز ققنوسم از آتش درون زاده شدم ———————————- چشم مست تو عجب جلوه گه بيداد است خم ابروي تو سرمشق کدام استاد است؟ خم ابروي تو را ديدم و رفتم به سجود، صيد را زنده گرفتن هنر صياد است ———————————- کم نامهي خاموش برايم بفرست از حرف پرم گوش برايم بفرست دارم خفه ميشوم در اين تنهايي لطفاً کمي آغوش برايم بفرست ———————————- در دفتر شعر من صدا پنهان است يک رود پر از ستاره در جريان است من در سر خود ابر زيادي دارم جيب کلمات من پر از باران است ———————————- در وطن مثل غريبانم،نمي دانم چرا روز و شب سر در گريبانم، نمي دانم چرا هر که از روي دل جانم فدايش مي کنم مثل عقرب مي زند نيشم، نمي دانم چرا ———————————- من بي تو دمي قرار نتوانم کرد احسان ترا شمار نتوانم کرد گر بر تن من زبان شود هر مويي يک شکر از هزار نتوانم کرد خواجه عبدالله انصاري ———————————- درخت غم بجانم کرده ريشه بدرگاه خدا نالم هميشه رفيقان قدر يکديگر بدانيد اجل سنگست وادم مثل شيشه ———————————- اي بي تو زمانه سرد و سنگين در من! اي حسرت روزهاي شيرين در من! بي مهري انسان معاصر در توست تنهايي انسان نخستين در من! ميلاد عرفان پور ———————————- ديشب باران قرار با پنجره داشت روبوسي آبدار با پنجره داشت يکريز به گوش پنجره پچ پچ کرد چک چک، چک چک، … چکار با پنجره داشت قيصر امين پور ———————————- دلبرم اندر خيالم خود نمايي ميکند در فراقش اي دل من بينوايي ميکند او برفت و پشت پا زد بر دل و دنياي من کار دل را بين که بهرش بيقراري ميکند ———————————- دلم تنگ است امشب بهر زاري به روي موج گريه تک سواري صفاي گريه اي در خلوتم را نمي بخشم به سال خنده داري ———————————- کم زندگي مرا نمايش بدهيد تابوت براي من سفارش بدهيد بايد بروم گور خودم را بکنم لطفآ دو سه سطر مرگ را کش بدهيد ———————————- سردم شده است و از درون مي سوزم حالا شده کار هر شب و هر روزم تو شعر مرا بپوش سرما نخوري من دکمه ي اين قافيه را مي دوزم ———————————- بيهوده در اضطراب مانديم همه در تاب و تب و عذاب مانديم همه اين ساعت زنگ خورده هم زنگ نزد عشق آمد و رفت و خواب مانديم همه ———————————- با ديدن تو دست و دلم مي لرزد زيبايي تو چقدر وحشتناک است انگار که چاره اي ندارم ديگر دختر!پدر تو بود چوپان مي خواست؟ ———————————- من آمده ام که با تو راهي بشوم آني که تو از دلم بخواهي بشوم دريا بغلم کن! بغلم کن دريا! مي خواهم از اين به بعد ماهي بشوم ———————————- در اوج يقين اگر چه ترديدي هست در هر قفسي کليد اميدي هست چشمک زدن ستاره در شب، يعني توي چمدان ماه خورشيدي هست